پیک نوید

بهترین چیز رسیدن به نگاهیست که از حادثه عشق تر است

پیک نوید

بهترین چیز رسیدن به نگاهیست که از حادثه عشق تر است

به شدت عصبانیم

چرا به خودتون اجازه میدید تو هر کاری دخالت کنید حتی کارهایی که اصلا به شما ربطی نداره؟ چرا فکر میکنید نظرتون برای اون شخص خیلی مهمه؟ فکر کردید کی هستید که از هر حرف توهین آمیز و تمسخر شما بتونه به راحتی بگذره؟! خودتون خسته نشدید از این همه اراجیف و زیاده گویی؟ شده محض رضای خدا فقط یک لحظه قبل از اینکه حرفی از دهانتون خارج شه فکر کنید؟ آقای محترمی که از دست بنده ناراحت هستید آیا من باید پاسخگوی بی برنامگی شما باشم که اینطور با من رفتار میکنید؟ خانوم عزیزی که به خاطر راحتی خودت حاضری راحتی هر کسی رو به هم بریزی با تو  هم هستم!  میخواهید به کجا برسید که اینطوری برای شکستن دل یکی دیگه گوی سبقت رو از هم می دزدید؟! یه زمونی فکر می کردم سادگی و صمیمیت رو فقط تو همین جمع میتونم پیدا کنم ولی حالا دلم میخواد از تک تک شما فرار کنم! محبت و احترام که یک طرفه نمیشه! اونقدر کوته فکرید که سکوت آدم  در برابر  خزعبلات بی شمارتون رو  به حماقت و ساده لوحی تعبیر می کنید! تویی که تحمل شنیدن جواب نداری بهتر نیست جلوی جمع اونطور بی ادبانه شخصیت آدم رو زیر سوال نبری تا با شنیدن جواب تا دو روز نری یه گوشه بشینی و با کسی حرف نزنی؟ من محتاج حرف زدن با تو نیستم که همچین رفتاری از خودت نشون میدی! درست عین بچه هایی! بهتره اینم بدونی که دیگه برام مهم نیست چی به سرت میاد! اگه فقط کمی فکر کردن بلد بودی خودت میفهمیدی که تو چه راه رو به زوالی پا گذاشتی! اونوقت لازم نبود که هر روز همه بهت یادآور شن که داری اشتباه می کنی! اونقدر تو این چند وقت جلوی اشکام و نگه داشتم دارم خفه میشم از بغض! میشه حتی فقط برای چند دقیقه دست از سر من بردارید؟ از همتون خسته شدم...

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش

هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت

نظرات 10 + ارسال نظر
ققنوس جمعه 15 آذر 1387 ساعت 10:34 ب.ظ http://startofanend.ir

من هم بارها این مشکلو داشتم... آخریش هم همین امروز برای فریبا اتفاق افتاد! اطراف همه ما پر آدمهایی شده که خواسته و ناخواسته دل همدیگرو میشکنن، آدمهایی که شاید حتی خودشون هم ندونن دارن از اطرافیانشون بهره-کشی می¬کنن! فقط می¬تونم بگم خدا بهت صبر بده! و اینکه "این نیز بگذرد..."

تا این بگذرد جون ما هم به لب رسیده...

بید مجنون شنبه 16 آذر 1387 ساعت 12:33 ب.ظ http://zamis.blogfa.com

:-O
فقط می تونم تعجب کنم!

بیدی جونم من اصلا منظورم به دوستانم نبود!!! اگه دلم نمیخواست شماها باهام حرف بزنید که اصلا نمیومدم حرفام و تو وبلاگ بگم! اگه می گفتمم حداقل در این کامنتدونی رو تخته می کردم! همه ی دوستانم برام با ارزشن و من احترام زیادی براشون قائلم!

navid شنبه 16 آذر 1387 ساعت 10:35 ب.ظ http://www.navidd.blogfa.com

حالا من یه ارزو دارم تو سینه

که دوباره چشم من تو رو ببینه

کاش تو ررو واسه یه لحظه میشد دیدتا تسکینی میشد واسه تمامه بهانه هام .....

اتفاقا داغ دل بهانه ها تازه میشد!!!

[ بدون نام ] دوشنبه 18 آذر 1387 ساعت 12:42 ب.ظ

بعضی وقت ها آدم ها با رفتارشون روی نروت پاتیناژ میرن... اگه اون آدما برات خیلی مهم نباشن یعنی مثلا نبودنشون رو بتونی تحمل کنی خوب این ناراحتی و اوقات تلخی بعد از یک مدت کوتاهی فراموش میشه! پر پرش اینه که دور اون آدم رو برای همیشه خط می کشی. ولی اگر کسی که جزء اجتناب ناپذیری از زندگیمون هست باعث آزار باشه واقعا سخته... و غیر قابل تحمله اگر اون شخص امید زندگی و عزیز ترین کس باشه... کسی که انتظار داری بهت آرامش بده!

گزینه ی دوم صحیح می باشد.
کاش خودت رو معرفی می کردی!‌ البته از نوع نوشتنت حدس میزنم کی هستی!‌فکر کنم درست باشه!!! :-)

شهرزاد دوشنبه 18 آذر 1387 ساعت 05:51 ب.ظ

سلامم فرزانه چون:
الان یعنی باید من زره بپوشم؟؟؟
وای فرزانه ...نبینم ناراحتی و خشمگین...
ناراحت نشو با هر کس مثل خودش رفتار کن تا لا اقل این طوری بهم نریزی....
جوابرو بده تا نسوزی....
سازش و دوستی و احترام برای خیلی ها معنایی نداره چون شخصیت ندارند...
فدای تو..بووووس

سلام شهرزادی
زره چرا؟ درسته عصبانیم ولی کار به برخورد فیزیکی دیگه نمی کشه!!!
الان خیلی بهترم. کلا وقتی نوشتم خیلی آرومتر شدم.
اگه منم مثل اونا رفتار کنم پس فرق من با اونا چیه؟!
مرسی اومدی. فکر کردم دوباره کم پیدا شدی. بوس

کسی که مثل هیچکس نیست چهارشنبه 20 آذر 1387 ساعت 02:18 ب.ظ

ببخشید من یادم رفته بود خودم رو معرفی کنم سمیرا هستم

خواهش می کنم دوست عزیزم... حدس منم اشتباه بود!!! مرسی که گفتی

ترانه چهارشنبه 20 آذر 1387 ساعت 03:47 ب.ظ http://www.lovestoryshr.blogfa.com

سلام گلم:
وب قشنگیه.
به من هم سر بزن .
منتظرتم.

سلام
مرسی از تعریفت
من قبلا هم به شما سر زدم ولی چون یه خورده تنبلم کامنت نذاشتم.
ممنون از حضورت...

تائو چهارشنبه 20 آذر 1387 ساعت 10:06 ب.ظ http://www.4dey1365@blogfaa.com

اینروزها گم کرده ام دکتر دوایم را
گم کرده ام حتی خودم را ، جای پایم را

این شعرها باد هوا بودند می دانم
اما ندارد باد هم دیگر هوایم را

این روزها حتی من از آینه دلگیرم
وقتی که درمی آورد او هم ادایم را

بغضم شکست و اسمان من نرک برداشت
نه رود نه ... پوشاند دریا گونه هایم را

اما عبورت می دهم اینبار هم ای شعر !
وقتی بکوبم باز بر دریا عصایم را

مرسی از شعر قشنگت.
تائو! اسم جالب و پر معنایی انتخاب کردی. به وبت سر زدم و از مطالب قشنگت لذت بردم. موفق باشی...

شهرزاد پنج‌شنبه 21 آذر 1387 ساعت 12:05 ق.ظ

سلاممم فرزانه خانومیههههه داغون تر از خودم....
خوب....یعنی دیگه زره نپوشم دیگه.....اختیار دارین ما را چه به کم پیدایی؟؟!!!هستم همین دورو ورا....
گاهی لازمه آدم خودشو خالی کنه..دیگه نمیتونی لال بمونی.....چون شاید تصور کنند که یا نمی فهمی یا لالی..یا نمیتونی که چیزی بگی....
عزیزم در مورد بعضی از آدما نمیشه گفت من اگر مثل اونا باشم چه فرقی دارم چون کلا اگر شعورشون میرسید تو با دیگران براشون فرق داشتی پس چون نداری مثل خودشون باش....
در مواردی أدم می تونه بگه نه جور دیگه بر خورد می کنم که بدونی طرف کمی حالیشه....
راستی آپمممم
بووووووووووووووووووووووس

سلام شهرزاد خانوم گل
خوبه! همیشه باش!
این هم حرفیه... اصلا هر چی شهرزادی بگه
زودی میام

از یه غریبه جمعه 4 اردیبهشت 1388 ساعت 12:44 ب.ظ

افرین به تو که جواب بدی رو با سکوت میدی...
بخشیدن کار هر کسی نیست...
بخشیدن فقط کار بزر گان است...
تا میتوانی بزرگ باش...
شاد باشید.

یعنی این یه غریبه کیه؟ اسم نداره؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد