یه پیرهن عروسکی زرد و سفید دو تا صندلی که دورش پر بود از بادکنک زرد و سفید یه دسته گل زرد و ظریف. حضور دوستان خوب و عزیز یه کراوات زرد و قشنگ که با کلی وسواس خریداری شد. یه تاج زرد که روی موهای مشکی می درخشید. انگار خورشید زرد به همه جا تابیده شده بود. انگار همه جا روشن شده بود. انگار زندگی ما بود که از پوسته ی تنهایی رها شده بود و حالا بال و پر می گرفت و در تلالو خورشید به پرواز درمیود. انگار آفتاب بعد از یه روز ابری طولانی دوباره طلوع کرده بود. انگار زندگی تازه ای آغاز شده بود. واژه های مقدس خوانده می شدند و من دعا می کردم برای تمام کسانی که بارها برای دعا شدن سفارش کردند و برای تمام آنهایی که می شناختم و نمیشناختم برای تمام آنهایی که دوستشان داشتم و نداشتم و برای خودم و تو که هنوز دنیایی آرزو دارم…
سلام.
جالب بود
موفق باشید
نازبودی خانومی ناز...
زیباترین عروس شده بودی
برات بهترینهارو آرزو دارم
تو با چشمای نازت دیدی عزیزم
انشاالله تو عروسیت جبران کنیم
هنوز دنیایی آرزو داریم
و هنوز دنیایی بزرگ در پیش چشمان،
و خوردشیدی که درخشش روز افزونش گرمی بخش وجودمان خواهد بود،
و چشمانی که محبت برای همیشه در آنها موج خواهد زد،
و یک روح!
یک روح که در جسمهای خاکیمان به اشتراک گذاشته ایم...
پیوندمان مبارک D:
آره مبارکمون باشه. فقط حیف که خیلی زود تموم شد. من دلم جشنمون رو میخواااااااااااااد
مبارکتون باشه عزیز دلم... ان شاالله که خوشبخت بشید(که صد در صد شدید) بهت خیلی خیلی تبریک می گم و عذر خواهی می کنم از اینکه نتونستم برای عرض ادب خدمت برسم. به فرزاد گفتم یه روز که سر تون خلوت باشه... قرار می گذاریم میریم بیرون (عروس پاگشاست دیگه) خوب منم آرزو دارم عروس خوشگلمونو ببینم!
مرسی عزیزم. خیلی دوست داشتم بیایی سعادت نداشتیم ببینیمتون دیگه. من جمعه ها رو شدید پایه ام. از کجا میدونی خوشگلم؟ یعنی من انقدر معروف شدم که آوازه ی خوشگلیم همه جا پیچیده؟ :-)
.... !
خسته ام...
خیلی زیاد...
کم آوردم شاید...