سلام. اینجانب پلنگ صورتی با شما صحبت میکنه!!! اونقدر سوراخ سوراخ شدم که اگه آب بخورم عین همون پلنگ صورتی آبها از تنم بیرون میریزه. یه چند روزیه که به شدت مریضم. البته امروز بالاخره تونستم از رختخواب بلند شم ولی هنوز بدنم ضعف داره. پنجشنبه شب بیمارستان بودم که یه پرستار خیلی محترمی اومد بهم سرم بزنه. ایشون هم نامردی نکردن و هفت جای دستم رو سوراخ کردن تا بالاخره زحمات بی دریغشون نتیجه داد و رگم پیدا شد! در آخر هم اون پرستار وظیفه شناس بعد از نیم ساعت که از تموم شدن سرمم گذشته بود اومد و سوزن رو از دستم درآورد! البته به جز اون هفت سوراخی که اون پرستار عزیز با مهربونی رو دستام گذاشت جای آزمایش و سرمی که صبح زده بودم هم بود. تازه این بیمارستان فقط پرستاراشون بهترین نیستن که! علاوه بر اونا دکترهاشونم از نخبگان این کشورن! دکتره هم کلی واسم دارو نوشت و سرم و آمپول و آزمایش و از این چیزا... چون حالم خیلی بد بود گفتیم بریم اول سرم بزنم که بتونم رو پام وایسم بعد بریم آزمایش بدم ولی دکتر عزیز خیلی حرف جالبی زد! گفت اول باید جواب آزمایش بیاد ببینیم مشکل چیه بعد سرم و به مریض میزنیم. خب یکی نیست بگه آقای عزیز تو که به تشخیصت شک داری آخه مگه مریضی این همه داروهای جورواجور تجویز میکنی. تازه وقتی ملت میرن و خدا تومن پول داروهارو میدن میگن باید وایسید اول جواب آزمایش بیاد. اصلا به این فکر نمی کنن که اون مریض بدبخت اگه الان نای آزمایش دادن داشت که نصفه شب به صورت افقی بلند نمیشد بیاد بیمارستان!!! تازه اینا که چیزی نیست. همون پنجشنبه صبحش هم رفته بودم دکتر. بعد از اینکه کلی منتظر شدیم تا نوبت کم کم به من برسه یه آقایی بی نوبت تشریف بردن پیش دکتر. اعتراض هیچ کدوم از کسانی هم که اونجا منتظر بودن تا نوبتشون بشه اثری نداشت. مریضی که نوبتش قبل از من بود میخواست بره داخل که دکتر فرمودن فعلا کسی داخل نشه چون مهمون دارن!!! اون مهمون عزیز هم تقریبا نیم ساعتی پیش دکتر موندن و گل گفتن و گل شنفتن!!! خلاصه که این چند روزه اصلا از دست بی صاحب بودن مراکز درمانی حرص نخوردم و اتفاقا از وظیفه شناسی تمام پرسنل بیمارستان هم لذت بردم... فقط نمیدونم چرا امیدوارم که خدا هیچ کس رو محتاج اینجور جاها و اینجور آدما نکنه... |