به شدت عصبانیم

چرا به خودتون اجازه میدید تو هر کاری دخالت کنید حتی کارهایی که اصلا به شما ربطی نداره؟ چرا فکر میکنید نظرتون برای اون شخص خیلی مهمه؟ فکر کردید کی هستید که از هر حرف توهین آمیز و تمسخر شما بتونه به راحتی بگذره؟! خودتون خسته نشدید از این همه اراجیف و زیاده گویی؟ شده محض رضای خدا فقط یک لحظه قبل از اینکه حرفی از دهانتون خارج شه فکر کنید؟ آقای محترمی که از دست بنده ناراحت هستید آیا من باید پاسخگوی بی برنامگی شما باشم که اینطور با من رفتار میکنید؟ خانوم عزیزی که به خاطر راحتی خودت حاضری راحتی هر کسی رو به هم بریزی با تو  هم هستم!  میخواهید به کجا برسید که اینطوری برای شکستن دل یکی دیگه گوی سبقت رو از هم می دزدید؟! یه زمونی فکر می کردم سادگی و صمیمیت رو فقط تو همین جمع میتونم پیدا کنم ولی حالا دلم میخواد از تک تک شما فرار کنم! محبت و احترام که یک طرفه نمیشه! اونقدر کوته فکرید که سکوت آدم  در برابر  خزعبلات بی شمارتون رو  به حماقت و ساده لوحی تعبیر می کنید! تویی که تحمل شنیدن جواب نداری بهتر نیست جلوی جمع اونطور بی ادبانه شخصیت آدم رو زیر سوال نبری تا با شنیدن جواب تا دو روز نری یه گوشه بشینی و با کسی حرف نزنی؟ من محتاج حرف زدن با تو نیستم که همچین رفتاری از خودت نشون میدی! درست عین بچه هایی! بهتره اینم بدونی که دیگه برام مهم نیست چی به سرت میاد! اگه فقط کمی فکر کردن بلد بودی خودت میفهمیدی که تو چه راه رو به زوالی پا گذاشتی! اونوقت لازم نبود که هر روز همه بهت یادآور شن که داری اشتباه می کنی! اونقدر تو این چند وقت جلوی اشکام و نگه داشتم دارم خفه میشم از بغض! میشه حتی فقط برای چند دقیقه دست از سر من بردارید؟ از همتون خسته شدم...

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش

هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت