اولین دانه های برف امسال هم شروع به باریدن گرفت. نمی توانم مثل هر سال با شوق کودکانه ام کلاه بافتنیم را بر سر بگذارم و به کوچه بدوم تا خوب برفها را تماشا کنم! نمی توانم همچون سالهای پیش در انتظار نشستنش بر زمین باشم تا اولین آدم برفی را با اشتیاق بسازم و چند عکس یادگاری همراهش بگیرم. نمی توانم! از برفهای سپید خجلم! نمی توانم گوله های برفی را به دست بگیرم در حالیکه برفها می دانند من با آفریده ی آغازین زمستان چه کرده ام!
پشت شیشه برف می بارد
پشت شیشه برف می بارد
در سکوت سینه ام دستی
دانه ی اندوه می کارد
مو سپید آخر شدی ای برف
تا سرانجامم چنین دیدی
در دلم باریدی... ای افسوس
بر سر گورم نباریدی
دیگرم گرمی نمی بخشی
عشق، ای خورشید یخ بسته
سینه ام صحرای نومیدیست
خسته ام، از عشق هم خسته
پ.ن: نه شوقی برای ماندن و نه حتی توانی برای رفتن! من چه شدم؟...
پ.ن: قسمتهایی از شهر اندوه تنهایی فروغ فرخزاد
ما را که از احوال شما فهمی نیامد!
برف قشنگه
سرما هم
و اگه نباشه بهار بی معناست
امیدوارم برف و سرما را آن طور که شایسته اش هست ببین یتا لذت بهار را نیز به غایت ببری
یلدات هم مبارک
من خودمم چیزی از احوالاتم نفهمیدم! بدجوری پیچیده شدم!!!
قطعا همینطوره
یلدای تو هم مبارک
همه ی این کارهایی که گفتی میتونی بکنی. خودت هم میدونی پس لذت این روزها رو از دست نده شاید سالهای سال زمستون ها برف نبارید... اون وقت افسوس همه ی این کارها یی که دوست داشتی و نکردی رو میخوری . پیشنهاد می کنم تیوپ سواری رو هم به لیست فعالیت هاتون اضافه کنید.
یلدات نورباران!
مرسی برای شما هم ققنوس عزیزتر از جانم!
به نام خدا
محرم ماه خون بر شمشیر...
دو دیده اشک باران است ، محرم
ز سوگ جمله یاران است ، محرم
جهان می بارد ، اشک داغ یاران
ز ظلم نابکاران است ، محرم
ز رقص تیر و نیزه جنگ و میدان
نظر بر تیغ برّان است ، محرم
نه رحمی باشد آنجا از یزیدان
عدو را سینه حیران است ، محرم
شکوه و بس عزاداری ، نمایان
به ماتم نوحه خوانان است ، محرم
جوان و پیر و کودک سینه ، عاشق
جهان را جمله نالان است ، محرم
حسین(ع) و جمله یاران شهیدش
محرم راه آنان است ، محرم
هدف بر آن گلوی ناز اصغر
کمان بر چله لرزان است ، محرم
به اشک زینب از نعش برادر
به زخم سم و پالان است ، محرم
گلو بس تشنه از شط فرات است
به راهی ، ساقی ، جانان است ، محرم
عمویی ، تشنه و با مشک آبش
اسیر ، بر تیر و پیکان است ، محرم
ز قدرت زور و بازوی ، ابوالفضل
مروّت تا دم جان است ، محرم
دو طفل مسلم از درد شکنجه
به بندی ، آهی ، پنهان است ، محرم
به زخم و نام قاسم تازه داماد
به عقدش ، حجله باران است ، محرم
تن خونین ، به آن خار مغیلان
به صحنه دیده سوزان است ، محرم
شهادت گشته کامل با محرم
به رمز و ریشه شاهان است ، محرم
نویسد ‹ طاهری› از ماه هجران
سخن در شعر فراوان است ، محرم
***
میر حمزه طاهری هریکنده ای (نوپا)
دیگر وبلاگم http://www.harikandeh.blogsky.com