ای که طوفان در دلم انگیختی
تو مرا از نو به عشق آمیختی
ای دو چشمت رنگ دشت سوخته
آتشی بر جان من افروخته
رخت عشقی بر تن عریان من
بوسه هایت نم نم باران من
باز کن آغوش خود ای همنفس
بی نیازم کن دگر از همه کس
تا بگویم راز عشق در گوش تو
حل شوم در گرمی آغوش تو
در حریم بستر سوزان تن
می تپد چون قلب تو بر قلب من
می شکافد پوست من از شور عشق
می تراود از نگاهم نور عشق
می دود خون در رگ من با شتاب
از تب داغ تنم در التهاب
می فشارد قلب من را اسم تو
جسم من جاری شده در جسم تو
ای نفسهایت نسیم سبزه زار
سقف خانه پر شد از عطر بهار
گاهی از من عاشقانه یاد کن
تو به یادم بوسه ای بر باد کن…
ایندفه اول
تو یه قهرمانی...
همه به تو افتخار میکنن... :-)
این دفعه دیر رسیدم!
دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است...
حالا من ازت می پرسم عاشقی میگی نه!!! دروخخخخخخخخخخخگو!!!!
ببینم تا خودت به این نازی هستی طرف مگه خنگه که بیاد بادو بوس کنه عزیزم؟ :)))
الفرااااااااااااااااااااااااااار
نیلوفر مگر اینکه دستم بهت برسه...
تازشم جنابعالی خیلی از ماجرا عقبی! مگه ققنوس نگفت وبلاگش و بخونی چرا نخوندی؟ هان؟ هااان؟ هاااااان؟
بعدشم اون موقع که تو پرسیدی خب نبودم دلبندم. دروغم چیه؟!!!
آخی چه حس خوبی. هوای یاران اومد. برم گوشش بدم. دلم تنگ شده.
آره. هوای خوب...خاطره ی خوب...حس خوب...
مرسی
خواهش
خیلی خیلی زیبا بود
آفرین
به فامیلتون بگو ایندفه زودتر بیاد
مگه دیگه خودت زبون نداری؟؟؟؟ اخی... چرااا... :-)
سلام فرزانه جون:
خوبی عزیزم؟؟؟؟
شعرت واقعا قشنگ بود عزیزم...
لذت بردم...
گلم میشه هر موقع که آپ میکنی به من خبر بدی؟؟؟
ممنون میشم عزیزم...
پس عاشق شدی؟؟؟؟!!!!آره؟؟؟؟این نیلو چی میگی؟؟؟
موفق باشی و پیروز....
و البته عاشق...
حس قشنگیهههه که تا کسی نشه معنی شو نمیفهمه؛البته نه از این عشق و عاشقیه آبه زیپو ها که به یه باد بنده...
خداوند در قران میفرماید:عاشق یعنی کسی که نه توقع داشته باشه؛نه نیاز و نه حسد...
فدای تو بشم...
یا حق!!
سلام شهرزاد جونم
من خوب خوبم. تو چطولی؟
با چشمای قشنگت خوندی عزیزم
به روی چشم...
من عاشق شدم؟ هان؟ :-)
اصلا حسی قشنگتر از این پیدا نمیشه...
امیدوارم همه بتونن از این نعمت بزرگ بهره مند بشن...
حتی شما دوست عزیز... :-)
خیلی قشنگ بود...
چشات قشنگ میبینه عسیسم...
یعنی امروز میخوای بیای اینجا؟!!
امروزی که تو گفتی نه...
ولی امروزی که من دارم میگم چرا...
سلام
چه شعر قشنگی بود...
سلام مجنون جونم...
یعنی هی این نظر و میذاری که منم هی از چشات تعریف کنم؟ :-)
سلام فرزانه جون:
خوبی عزیزم؟؟؟؟
کجایی؟؟؟؟خبری ازت نیست؟؟؟؟دلم برات تنگولیده....
بدو بیا آپممممممممممممممم هر موقع که وقت کردی....
ممنون...
موفق باشی...
فدای تو...
یا حق!!!
سلام شهرزادی
به سلامتی دوباره ظهور کردم...
انقدر به این کلمه ی تنگولیده خندیدم... خیلی بامزه بود...
الان میام میخونمش...
برو کنار که اومدم...
...
راستی این جمله جالبی بود :(بهترین چیز رسیدن به نگاهیست که از حادثه عشق تر است).
این جمله برای شعر سهرابه. کلا این شعرش خیلی قشنگه.
سلام
خوبی؟
داشتم همین جوری توی نت می چرخیدم چشمم به وب شما افتاد.
شعرت رو خوندم.
قشنگ بود
حیفم اومد نظر نزارم.
موفق باشی
سلام
خوش اومدین!
یعنی منظورتون این بود که دیگه به اینجا سر نمیزنید؟
به هر حال ممنون که اومدید.
سلام عرض شد!
علیکم السلام!
سلامم فرزانه جونم:
خوبی؟؟؟
حس قشنگیه و یه نعمت...نمیدونم؛ ولی هیچ وقت دوست ندارم که عاشق بشم....
ممنون گلم..
یا حق!!
سلام گلم
عشق یه نعمت بزرگه که تا از نزدیک لمسش نکنی نمیتونی به همون اندازه که هست درکش کنی...
اولا که اصولا حال می ده از چشام تعریف کنی!
دوما دفعه ی اول شعر رو نخوونده بودم ولی دفعه ی دوم با دقت خووندم.
اولا که باز نذار عدای عروس بدجنسارو در بیارمااا...
دوما دیگه این کارت تکرار نشه هاااا... از اول باید با دقت بخونیش...