پیک نوید

بهترین چیز رسیدن به نگاهیست که از حادثه عشق تر است

پیک نوید

بهترین چیز رسیدن به نگاهیست که از حادثه عشق تر است

عشق رویایی من...

وقتی از تشنج افکار خود به رویای دلنشین تو فرو میروم یاد زیبایت همچون مرهمی به زخمهایم مینشیند. گویا پس از سالیان درازی که تمام عمرم بر آن گذشت معنای زنده بودن را درک میکنم. من در گستره ی محبت تو همچون ماهی تشنه ای شناورم و  جرعه جرعه از عشق می نوشم و تشنه تر می شوم و این عطش سیری ناپذیر راه رهایی را بر وجو د خسته ام می بندد. نمیدانم حس گمشده ی درونم را چگونه از میان خرده های قلب بیمارم یافتی و کوچه های احساسم را با اشکهای دیده و دستهایی مهربان خالی از هر شکستگی کردی.

با هر امروزی که می گذرد و دیروز میشود، با هر لحظه ای که از با تو بودنم میگذرد، انگار به اندازه ی تمام سالیانی که نزیسته ام زندگی می کنم و ریه های مسمومم از تنفس هوای تو پاک و آزاد می شود. انگار تمام اشتیاقم به یکباره به سوی تو زبانه میکشد و تمام آرزوهایش را در نگاه تو می یابد. انگار دیگر از ما هیچ نمی ماند و عشق با ثبات بیشتری پا بر جای می کوبد. من در تمام ثانیه ها به دنبال نشانی از تو می گردم تا التیامی بر شور نهفته ام باشی و مرا لبریز از تمام آنچه به دنبالش می شتابم کنی. من دستان هستی بخش تو را در دستان مرده ام میگیرم و از گرمای تب آلودش چنان خون عشق به رگهایم میدود که گویا باری دیگر روحی تازه و جوان به جسم بی جانم دمیده می شود و جذبه ی عشق مرا در اسارت رویاگونه اش میگیرد و من در این رویای عظیم غرق با تو بودن می شوم...

ای شب از رویای تو رنگین شده

سینه از عطر توام سنگین شده

ای به روی چشم من گسترده خویش

شادیم بخشیده از اندوه بیش...

نظرات 2 + ارسال نظر
بهار شنبه 1 تیر 1387 ساعت 09:39 ق.ظ http://nashenase-hamdel.blogsky.com/

قشنگ بود مثل همیشه

اینترنتتونم مبارک

لطف داری
مرسی

شهرزاد یکشنبه 2 تیر 1387 ساعت 03:08 ق.ظ http://shahrzad91.blogsky.com\

به به؛به به؛فرزانه خانوم بی معرفت......
من فکر کردم که بیخیال وبت شدی؛کلی دلم برات تنگولیده بود؛نگو خانوم هستو ما رو تحویل نمیگیره.....
خیلی خوش حال شدم وقتی دیدم که دوباره مینویسی و کلی پست نوشتی و من عقب موندم...
منم یه وب دیگه دارم که توش دل نوشته ها مینویسم؛بهار میدونه...
هززارتوی تنهایی؛قابل دونستی به منم سر بزن عزیز دلم...
نوشته هات زیبا بود مثل همیشه....
فدای تو بشم....
در امان خدا..
حق نگهدارت باشه...

سلام شهرزادی
منم دلم تنگ شده بود. باور کن هنوز هم به شدت مشتاق خوندن داستانهای قشنگت هستم. فقط یه مدت انگیزه ی اینجا اومدنم تعطیل شده بود...
حتما به اون یکی وبت هم سر میزنم...
تو همیشه لطف داری...
قربان تو...
بای...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد