پیک نوید

بهترین چیز رسیدن به نگاهیست که از حادثه عشق تر است

پیک نوید

بهترین چیز رسیدن به نگاهیست که از حادثه عشق تر است

پراکنده گویی

چند روزی هست که به شدت دلم می خواست بنویسم ولی این کیبورد مزخرفم خراب شده بود نمی تونستم. الان هم که اومدم سراغش دیدم معجزه شده و سالمه!

احتمالش هست که خواهرم به زودی عروس شه. تو این هفته سرش کلی ماجرا داشتیم. 5 شنبه هم خواستگاری رسمیه. دعا کنید خیر باشه و قضیه کاملا جدی شه! البته این دعارو هم ضمیمه اش کنید که مراسماش با برنامه ریزی من و فرزاد تداخل نداشته باشه که به هیچ وجه اعصاب مصاب ندارم. البته سر همین هم که خواهرم رضایت بده بیان کلی سختی کشیدم! بسکه باهاش تو این هفته حرف زدم هنوز هم که هنوزه فکم درد می کنه!!!

از اونجایی که تموم کارهای من و فرزاد برای خواستگاری و عقد و خرید و تمام این چیزا از قبل برنامه ریزی شده اس و پول هر چیز رو هم تقسیم کردیم که دم مراسما بهمون فشار نیاد قصد داشتیم که این ماه انگشتر نشون رو بگیریم. امروز هم یه انگشتر خیلی خوشگل پسندیدم و قرار شد پنجشنبه بریم بخریم تا دو ماه آینده بنده نشونه گذاری شم!!!  البته فرزاد هنوز ندیده ولی مطمئنم که خوشش میاد. انگشتره مدل خاصی داشت تا حالا نمونش رو جایی ندیدم. فروشنده ی مهربون هم گفت که تا پنجشنبه برام نگهش میداره. یه اتفاق خیلی خیلی خوب دیگه هم که افتاده اینه که هم یه آرایشگاه خیلی توپ با هزینه ی خیلی کم و عجیب پیدا کردم و هم واسه عکسامون میریم همین آتلیه ای که کار میکنم و این یعنی به شکل فاحشی کاهش هزینه داریم. انگشترم هم بر خلاف ظاهرش قیمت خیلی مناسبی داشت و الان کلی خوشحالم که کمتر از اون چیزی که میخواستیم داره خرج میشه. فقط میمونه حلقه و لباس که اونم فکر نکنم قیمتش خیلی زیاد بشه. تازه اینا که چیزی نیست! یه تالار پیدا کردیم که من هنوز هم به خاطر قیمتش تو ناباوریم! یعنی اگه نامزدی رو تو خونه بگیریم یا تو تالار به هیچ وجه تو هزینه هامون تفاوتی نمی کنه بسکه ارزونه! فقط امیدوارم وقتی که ما میریم هنوز برای نیمه شعبان جا داشته باشه!  

امروز تولد سمیه ی عزیزمه! خواهر خوبم تولدت مبارک! امیدوارم امسال خدا بهت یه کوچولوی سالم  و صالح و خوشگل هدیه بده! امسال این اولین تولدی بود که یادم بود. از اول سال تا حالا همش دیر یادم میفته! تولد هیچ کس رو تبریک نگفتم یا اگه هم گفتم با کلی تاخیر بوده! واقعا از من بعیده!!! هر سال به مناسبت تولد سمیه با خواهرام و خانواده ی عمه ام میریم بیرون. این اعضا همیشه ثابتن. امروز که وسط هفته اس ولی احتمالا آخر هفته میریم کاشان واسه مراسم گلاب گیری!

امروز بالاخره سیستمم رو و از همه مهمتر صندلیم و آوردن! این چند وقت واقعا اذیت شدم! البته از صندلی جدیدم هم اصلا راضی نیستم. نمیدونم چرا این کارفرماها یه ذره واسه کارمنداشون ارزش قائل نیستن! فکر کن من 9 ساعت تمام باید رو اون صندلی مزخرف بشینم. بدی کارم اینه که توش هیچ تحرکی هم نیست و وقتی از آتلیه درمیام با اینکه مسیر نسبتا طولانیه ولی به هیچ وجه حاضر نیستم برای برگشت از اتوبوس یا تاکسی استفاده کنم و پیاده میرم. هیچی بیشتر از بی تحرکی خسته ام نمی کنه!

حرفام بیشتر از این بود ولی دیگه یادم نمیاد!

نظرات 7 + ارسال نظر
ققنوس سه‌شنبه 15 اردیبهشت 1388 ساعت 09:49 ب.ظ http://immortalphoenix.wordpress.com

ایشالا شام عروسیمون! ;-)

ایشالااااااااااا! :-)

ققنوس سه‌شنبه 15 اردیبهشت 1388 ساعت 10:09 ب.ظ http://immortalphoenix.wordpress.com

دانی از زندگی چه می خواهم
من تو باشم! تو! پای تا سر تو...

زندگی گر هزار باره بود
بار دیگر تو! بار دیگر تو...

بس که لبریزم از تو، می خواهم
بدوم در میان صحراها

سر بکوبم به سنگ کوهستان
تن بکوبم به موج دریاها

بس که لبریزم از تو، می خواهم
چون غباری ز خود فرو ریزم

زیر پای تو سر نهم آرام
به سبک سایه تو آویزم

آری، آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه ناپیداست!

من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست...

اینجا آیکون نداره! {گل} !!

همممم... یادش بخیر...

ماهی تنها چهارشنبه 16 اردیبهشت 1388 ساعت 01:00 ق.ظ http://onlyabadan.blogsky.com/

سلام خوبی دیگه به من سر نمی زنی قهری

سلام ماهی جون
نه بابا قهر چیه؟!‌ باور کن فقط یه کم کمبود وقت دارم. در اولین فرصت میام نوشته های قشنگت و میخونم. تاخیرم رو به بزرگواری خودت ببخش!

بید مجنون چهارشنبه 16 اردیبهشت 1388 ساعت 03:27 ب.ظ http://zamis.blogfa.com

ایشالله عروسی تون
صندلی های ما رو چی می گییییی!!! :) فقط یه صندلی خوب واسه کارمندا هست (همونی که مال حسابداریه و فرزاد می شینه اما اونم خوب نصفه و نیمه است و روی هر صندلی دیگه ای بنشینیم داغونه کلا!!!
یه صندلیمون که تنها صندلی بود که ارتفاعش زیاد می شد هم دیگه این روزها داره فرو می ره کف زمین! اون یکی دیروز من نشسته بودم روش می دیدم وااااااا چرا هی پرت می شم و سر می خورم جلو گذشت تا اینکه بعدا فرزاد اومده بود روش نشسته بود یه دفعه داشت می افتاد ! دیدیم پیچش در رفته!!!! 

من هی می گم دیگه این دفعه کامنت نیم گذارم تا اونم بیاد سر بزنه بهم بعد هر بار یه مطلبی می گذاری که نمی شه کامنت نگذاشت !
من هم عاشق یه اقاهه از مشتری هامون شدم ! دیگه می آم عشقولانه هامو می نویسم بلکه بیای کامنت بگذاری!!!! :)))))))))

ایشاللااااااااااااااااااا
خب عزیزم تقصیر خودته! اگه یه بار که خواست بشینه صندلی رو می کشیدی متوجه می شد صندلی که سر می خوره بهتر از سقوط آزاده!!! :-)
آخه چرااااااااااااا؟؟؟ خب من کلی افسردگی گرفته بودم که هیچ کدومتون واسم کامنت نمیذاشتید! تازشم باور کن تو از معدود وبلاگ هایی هستی که من مطالبش رو داغ داغ میخونم!‌
جدی میگییییییییییییییی؟ وای چه هیجانی! خیلی برات خوشحالم! امیدوارم انتخاب درستی باشه و عشقولانه ها جایی برای غصه واست نذاره!

کسی که مثل هیچکس نیست چهارشنبه 16 اردیبهشت 1388 ساعت 03:32 ب.ظ

یا الله... اجازه ی وارد شدن به خلوت خانوادگی- خصوصی- عشقولان رو اگر بدید عرض ادبی میکنیم و شرمون رو کم می کنیم. سلام به حاج آقا برسونید خیلی کم پیدا شدند.

شما رو چشم ما جا دارید! مهمون حبیب خداست! حالا تشریف داشتید کجا به این زودی؟! بزرگیت و میرسونم! حاج آقامون هم سرش یه کم شلوغه! ایشالا دوباره حضورش پررنگ میشه!‌

مریم پنج‌شنبه 17 اردیبهشت 1388 ساعت 01:39 ق.ظ http://titanic.blogsky.com

.•*[گل].
.•*..*•.ســــــلام مهربونم.[گل]
.•*..*•. .•.[گل]
.•*..*•. .•*..*•.[گل]
.•*..*•. .•*..*•. .•*خوبی ؟...[گل]
.•*..*•. .•*..*•. .•*..*•.[گل]
.•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•*[گل]
.•*..•*..*•. .•*..*•. . من آپ کردم........[گل]
.•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•*. منتظرتم...[گل]
.•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .[گل]
-´´´´#####´´´´´´####.•*..*•. .•*..*•.[گل]
´´########´´#######.•*..*•. .•*..*•.[گل]
´############´´´´###.•*..*•. .•*..*•.شاد باشی مهربون[گل]
#############´´´´´###.•*..*•. .•*..*•.[گل]
###############´´###..•*..*•. .•*..*•.[گل]
############### ´###..•*..*•. .•*..*•..[گل]
´##################.`.•*..*•. .•*..*•.[گل]
´´´###############..•*..*•. .•*..*•. آرزومند آرزوهــــای قشنگت[گل]
´´´´´############.*.•*..*•. .•*..*•.[گل]
´´´´´´´#########.`.•*..*•. .•*..*•.[گل]
´´´´´´´´´######..•*..*•. .•*..*•[گل].
´´´´´´´´´´´###..•*..*•. .•*..*•.•[گل]
.•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•*..*•.[گل]
.•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•*.[گل]
.•*..*•. .•*..*•. .•*..*•.[گل]
.•*..بای .•*.*.•*.*[گل]
.•*..*•. .•*..*•.[گل]
.•*..*•. .•*..[گل]
.•*..*•. .[گل]
.•*..[گل]

بید مجنون پنج‌شنبه 17 اردیبهشت 1388 ساعت 08:15 ب.ظ http://zamis.blogfa.com

جدی می گم؟؟؟؟؟؟؟؟
از ققنوس خانتون بپرس!!!!!!!!!!! آشنایی کااااااااااااااامل داره باهاش!


اگه وبلاگمو می خونی کو کامنتت؟ کو هیچ اثر و نشونی ازت؟

بعدا جواب این سر کار گذاشتنت و میدم بچه پررو!!!
چشم بصیرت میخواد!‌:-)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد